«ارى د لوكا» را تا جايى كه مى دانم، مهدى سحابى با ترجمه «كوه خدا» براى اولين بار و مثل هميشه با ترجمه شاهكارش به جامعه كتابخوان ما معرفى كرد. اما او كيست؟
«ارى د لوكا» در ۱۹۵۰ در شهر ناپل ايتاليا به دنيا آمد. در هفده سالگى به قصد پيوستن به بزرگترين تشكيلات سياسى چپ ايتاليا در آن زمان (Lotta Continua) خانه پدرى اش را ترك كرد و تا سال ۱۹۷۶ يعنى زمان انحلال اين سازمان ، در آن عضويت داشت. او ۱۹ سال به عنوان كارگر ساختمانى مشغول به كار بود و زمانى كه تصميم گرفت، ادبيات را جايگزين تلويزيون كند تا به قول خودش ديگر اين احساس را نداشته باشد كه «دارم روزهايم را بيهوده تلف مى كنم» در واقع به دنبال گمگشته خود بود: ادبيات. زندگى ادبى او با انتشار اولين رمانش در سال ۱۹۸۹ به نام «اينجا نه، حالا نه» آغاز شد. او در اين اولين رمان خود به بازآفرينى دوران كودكى اش پرداخت. دورانى كه در ناپل پس از جنگ مى گذرد، سال هايى نه چندان دلپذير و شهرى كه هيچ يك از افراد خانواده شخصيت اصلى رمانش، مايل به بازگشت به آن نيستند. نويسنده از خلال چند عكس و با زبانى شاعرانه به دوره پس از جنگ ايتاليا نقب مى زند و خواننده را با خود در اين راه همراه مى كند. راوى داستان از زبان اول شخص و برپايه ديالوگى كه با گذشته خود و مادرش دارد، به واسطه مجموعه عكسى به روايت ماجرا مى پردازد.
كودكى راوى در ناپل و در آلونك تنگ و تار و خفقان آورى كه او و خانواده اش مجبورند دوران فلاكت بارى را زير بمباران هاى وحشتناك جنگ دوم آنجا از سر بگذرانند، سپرى مى شود. آلونكى كه هيچ يك از آنها حاضر نيستند نه ديگر از آن صحبت كنند و نه حتى آن را به ياد آورند. اما اين مكان خفقان آور همان جايى است كه شخصيت اول داستان براى هميشه در آن متوقف مانده است. انتشار اين رمان، در سال هايى كه لوكا در آستانه گام نهادن به چهل سالگى است، او را در رديف يكى از جدى ترين نويسندگان پس از جنگ ايتاليا قرار مى دهد، جايگاهى كه با نوشتن رمان هاى جذاب ديگرى موقعيت خويش را در آن كاملاً تثبيت مى كند. با انتشار رمان «سه اسب» (۱۹۹۹) خوانندگان و منتقدان از او به عنوان يكى از بزرگ ترين نويسندگان معاصر ايتاليا ياد مى كنند. او اكنون به يكى از دغدغه هاى هميشه اش مى پردازد: ترجمه عهد عتيق، آن هم از روى كهن ترين نسخه عبرى موجود آن، هر چند كه بنا به گفته خودش اعتقادى به آيات آن ندارد.
•••
ارى د لوكا چشم هايى آبى و چهر ه اى با خصوصيات كامل يك آنگلوساكسون دارد - پدربزرگ او آمريكايى بوده است- ولى دستان زمخت و خشن او نشان از دوره اى دارد كه به بنايى مشغول بوده و تجربه ها سخت زندگى اش گواه غيرقابل ترديدى است بر اصالت ايتاليا يى، كسى كه در دامن انديشه هاى مبارزه جويانه چپ دوران پس از جنگ دوم باليده است. انتشارات «سيروئلا» به تازگى ترجمه اسپانيايى مجموعه اى از ۱۸ داستان كوتاه اين نويسنده پرآوازه ايتاليايى را زير عنوان «رويارويى كسى» در مادريد منتشر كرده است، اين ششمين اثر از اين نويسنده ايتاليايى است كه در اسپانيا به چاپ مى رسد، به همين مناسبت خبرگزارى افه (EFE) گفت وگويى با او انجام داده است.
•••
•داستان هاى اين مجموعه هم تقريباً مانند ديگر آثارتان، شكلى اتوبيوگرافيك دارند كه در آنها خاطرات، اقرارها، خطاها، كرده ها، كنش ها و واكنش ها و... نقشى اساسى دارند و...
اينها داستان هايى زنده اما فراموش شده اند كه به ياد آورده شده و روى كاغذ آمده اند.
•نوعى فراخوانى بى هيچ حس نوستالژيكى، اينها داستان هايى احساسى نيستند؟
درست است. من با حس نوستالژى آشنايى ندارم ، هيچ وقت هم نداشته ام. فكر مى كنم من احساسات نوستالژيك را در درونم قصابى كرده ام... شايد از دولت به خاطر اين قصابى بايد تقاضاى جبران خسارت بكنم.
•و شما گمان مى كنيد كه اين يك حسن اتفاق است يا كاملاً برعكس؟
من احساس خوشبختى مى كنم، بخت همواره با من يار بوده است، اما نه در اين مورد.
•برايم توضيح مى دهيد كه چرا «دو، دو برابر يك نيست، بلكه رويارويى كسى است» جمله اى كه از كتاب تان برداشت مى شود؟
اين فرمول رياضى نيست، بلكه تجربه ملموس يك آدم تنها است كه به يك باره با فرد ديگرى مواجه مى شود و درمى يابد كه اين پيوستن دو برابر شده تنهايى اش نيست. دو، دو برابر شده يك نيست، بلكه متضاد تنهايى است. يكى به اضافه يكى مى شود دو تنها، اين دو با آن دو در تضاد است. در دستور زبان يونانى و عبرى نوعى اسم وجود دارد كه نه فرد است و نه زوج و به آن «دوآل» گفته مى شود، اسمى با پيكره اى كاملاً مستقل و متفاوت. جمع از سه شروع مى شود، مانند مشى اى سياسى كه از اجتماع سه نفر به بالا شكل مى گيرد، مانند يك ضيافت و جشن...
•شما هر چيز را مستقيم مورد اشاره قرار مى دهيد، خشك و موجز. اين شيوه نثر شما است. در واقع شما هر آنچه را كه فرعى است حذف مى كنيد. آيا با جملات وصفى سر ناسازگارى داريد؟
(مى خندد) خب، من با جمله هاى نهادى راحت ترم.
•گفتيد كه اول نوشتن را براى خودتان شروع كرديد. حالا هر چه مى نويسيد منتشر مى كنيد و براى خودتان خوانندگانى داريد. آيا ديدتان نسبت به آنچه مى نويسيد عوض شده است و اصولاً حالا براى چه كسى مى نويسيد؟
من براى اين كه يار و همراهى داشته باشم شروع به نوشتن كردم و حالا براى همين به نوشتن ادامه مى دهم. من داستان هايى مربوط به گذشته را مى نويسم و همزمان براى بارى ديگر در آن گذشته مستقر مى شوم. در حال نوشتن با اشخاصى زندگى مى كنم كه براى خواننده شخصيت هايى داستانى اند، ولى براى من افرادى واقعى بوده اند. در اين لحظات مشغول نوشتن براى آن اشخاص هستم. نسخه خودم را از آن داستان روايت مى كنم؛ روايتى كه آن را زندگى كرده ايم. اين شيوه من است تا زندگى براى دومين بار رخ بدهد.
•بخش جالبى از داستان هاى «روياروى كسى» داستان زندگى آدم هاى نسلى است كه پازولينى آنها را «مازاد» مى ناميد، همان طور كه خودتان در يكى از داستان هاى اين مجموعه به نام «دامن آبى» از آنها ياد مى كنيد.
اين داستان نسل من است، من تنها مى توانم تجربه خودم را بنويسم، تجربه اى طولانى و گسترده كه مرا بار آورده است. ساختار شخصى من متكى به ۱۵ سالى ا ست كه در جبهه چپ انقلابى ايتاليا گذرانده ام. ما نسلى هستيم كه از صدقه سر آنتى بيوتيك ها افزايش پيدا كرديم و اولين نسلى از اروپا بوديم كه شانه خالى نكرديم، با جنگى به مقابله با جوانى ديگرى رفتيم كه دشمن اش مى ناميديم. هر چند كه خودمان فرزندان برآمده از جنگ پيشين هستيم كه پدر و مادرمان براى ماندگارى نسل بشر در دنيا ما را به سمت اين دنيا هل دادند.
•با توجه به اين كه ديگر سياست هاى قهرآميز و تندروانه به لحاظ ايدئولوژيك مشى صلح جويانه اى را دنبال مى كند، آيا اعتقادات سياسى شما هم نسبت به سال هاى دهه هشتاد تغيير كرده اند؟
مبارزه سياسى انقلابى من ريشه در يك گروه داشت. بدون آن گروه، فعاليت سياسى كه براى من در واقع به شكلى وسيع تر حكم شناسه ما را داشت، ديگر وجود ندارد. بى اين «ما» ديگر آن حس جمعى موجود نيست. در آن سال ها من نسبت به آن حسى وفادارانه داشتم: دلم مى خواهد كه حالا هم بتوانم دست آن جوانى را كه در خودم باز مى يابم اش، در دستانم بفشارم.
•نظرتان درباره ايتالياى برلوسكونى چيست؟ آيا دولتى كه از سوى دموكرات مسيحى ها اداره مى شود بهتر يا بدتر از آنى است كه شما به خاطرش مى جنگيديد؟
آدم هايى از نوع برلوسكونى براى من جالب نيستند. امروز ما ديگر در ايتاليا انديشه سياسى نداريم، بلكه فقط اقتصاد حرف اول را مى زند . در واقع ما متغيرهاى اقتصادى دنيا هستيم. ما سكه هايى هستيم كه در يك نظام اقتصادى شركت داريم و رد و بدل مى شويم. براى همين هم ايتاليايى ها كسى را برگزيده اند تا نماينده شان در اقتصاد جهانى باشد. برلوسكونى ثروتمندترين آدم ايتاليا است و اين حق او است كه ايتاليا را اداره كند و رئيس جمهور هم از بانك ايتاليا خط مى گيرد...كشور غوطه ور در نظام بت پرستانه اقتصادى است. دوره سياست به پايان رسيده است. برلوسكونى حادثه اى است كه ما را آشكارا به مضحكه اى در تمام جهان بدل كرده است اما اين مشكل به يك شخص برنمى گردد بلكه از ما نشات مى گيرد.
•شما به نظر نويسنده زمانه ديگرى مى رسيد.
به عنوان نوع بشر ما توفيق اين را به دست آورده ايم كه روايتگر داستان ها باشيم و دانسته ها و شناخته هاى خودمان را از خلال داستان ها انتقال دهيم و به گمانم اين كار را ادامه خواهيم داد. ادبيات امرى تزيينى نيست، بلكه عرصه اى است كه ما بر آن تكيه مى كنيم: ما بر فراز داستان هاى پدرانمان قدم مى گذاريم.
•شما در سالن هاى تئاتر ايتاليا نمايشى را بر اساس «دن كيشوت» به روى صحنه برده ايد...
به همراه دو موزيسين، داستان «ال كيشوت و شكست ناپذيرى ها» را نقل كردم و البته كيشوت بدون «دن». «ال كيشوت» يك قهرمان است، قهرمانى براى تشريح شكست ناپذير ى ها.
•خودتان را هم شكست ناپذير مى دانيد؟
نه، نه! من بارها توسط هم نسل هاى خود نابود شده ام و بيش از آن اسير تاريخ ايتاليا بوده ام. من بخشى از نسل شكست خورده ايتاليا را شكل مى دهم.
•آيا اكنون روى كتاب تازه اى كار مى كنيد؟
من هميشه با يك كتاب سرگرم هستم، ولى نمى توانم برايش از فعل كار استفاده كنم. نوشتن نقطه مقابل كاركردن است و من نويسنده اى را كه از ترس از صفحه سفيد صحبت مى كند، درك نمى كنم. جداً منظورشان چيست؟ اگر من يك روز صبح بيدار شوم و با صفحه اى كه رويش نوشته شده باشد، مواجه شوم، از ترس به خود مى لرزم: آيا اين كه من نوشته ام وهم و خيال است؟ كاغذ بايد كه سفيد باشد تا كه تنها من آن را سياه كنم.